رونیکارونیکا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

هدیه شب عید غدیرمن

سیسمونی دخملم

سلام نازدونه مامان امروز 22 فروردین سال 93 یک  دو هفته ای میشه که برات چیزی ننوشتم این چند روزه ماه فروردین به مهمونی و  .. گذشت راستی عشقم تواین ماه مامان فهمیه حالش بد شدو رفت اورژانس بیمارستان بهش سرم وصل کردن . نمی دونم چی بود که هرچی می خوردم تو معده ام نمی موند و پهلوهام به شدت درد گرفته بود . بعد سرم  رفتیم سونو گرافی و آزمایش و نوار قلب که از تو گرفتن خدا رو شکر مشکلی برا تو پیش نیومده بود. خلاصه فکر کنم تو عید شکمو بازی در آورده بودم و کلی پر خوری کرده بودم . راستی دیروز با بابات رفتیم سفارش تخت و کمد سیسمونی بدیم . البته شب قبلش با مامانی فاطی و خاله فرشته رفته بودیم خ پرستار و کل مغازه های سیسمونی فروشی رو دید...
22 فروردين 1393

نوروز 93

سلام جگر طلای مامانی این نوشته رو وقتی برات می نویسم که بهار شده . امروز ششمین روز از فصل زیبای بهاره . نازدونه من الان بیست و شش هفته از زندگیشو تو شکم من گذرونده. عزیزم امسال سال نو رنگ و بویی دیگه داشت به خاطر اینکه ما یک کوچولوی نازدونه به جمع دونفرمون اضافه شده . خوب . شب سال نو رو با چیدن یک سفره هفت سین قشنگ آغاز کردیم و سر سفره کلی برا همه دعا کردیم برا همه اونایی که دوست دارن بچه دار بشن برا پدر و مادرها خواهرها و برادرها برا دوستامون . امیدوارم همه حاجات قلبیشون بگیرن . این چند روز که به دید و بازدید گذشت. خونه مامانی بابایی رفتیم خونه عمه ها رفتیم خونه خاله  و عمه من رفتیم  و... نانازی مامان خیلی دوست دارم زود...
6 فروردين 1393
1